محل تبلیغات شما

Anime



کینیچیوا

من اومدمممممم

من کاراکیتوام و اوتاکو بیدم

مدیر این وبم

به وبم خوش اومدید

این یه وب انیمه ایهههههه

همه چیز درباره انیمه توش اپ میشه از جمله رمانام

خب بریم سراغ قوانین

1_با تبادل لینک به شدت موافقم

2_برای بودن توی وب حتما باید اوتاکو باشید

3_هم دختر و هم پسر میتونن توی وب باشن فرقی نداره

4_حرفای زشت و نظرای دلسرد کننده ممنوع

5_اینجا خوش گذروندن اجباریهههه

خب خب امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیمممم


کینیچیوا

اومدم یه انیمه دیگه بهتون معرفی کنممممم

خلاصه داستان انیمه تکامل کامل دخترانه : Kyouhei و Ranmaru و Takenaga و Yukinojou مردان خوش تیپی هستند که در یک عمارت بزرگ زندگی می کنند. یک روز صاحب خانه ی آنها که او را Auntie صدا می زنند از آنها می خواهد تا خواهر زده اش را که Sunako نام دارد تبیدل به بانویی با شخصیت کنند. اگر آنها موفق شوند هزینه ی زندگی آنها در عمارت بزرگ مجانی خواهد بود ولی اگر موفق نشوند اجراه خانه ی آنها سه برابر خواهد شد. با اعتمادی که آنها به توانایی های خود دارند قبول می کنند ولی به محض دیدن Sunako می فهمند با مشکل بزرگی روبرو شده اند

این انیمه 25 قسمته 

امیدوارم از دیدنش لذت ببرید


کینیچیوا

یه انیمه براتون آوردم شاید خیلیا دیده باشنش ولی حیفم اومد معرفیش نکنم انقدر قشنگ بود

خب بریم سراغ معرفیش

اسم انیمه:بغل دستی من آقای هیولا

 خلاصه داستان انیمه بغل دستی من ، آقای هیولا : شیزوکو دختری بی تفاوت و بی عاطفه و بی احساس کسی که فقط به درسش و مدرسه و برنامه هایی که برای اینده داره فکر میکنه و اهمیت میده یک روز پسری به نام هارو در کنار اون در کلاس میشنه تا اینکه روزی هارو به مدرسه نمیاد … مدتی از این موضوع میگذره تا اینکه شیزوکو برای هارو برگه های درسی رو میبره این میشه که هارو فکر میکنه این دو با هم دوست هستن …


خب دیگه بقیشو برین خودتون ببینین و راستی اینکه این انیمه 13 قسمته

سایونارو


اسم:دیوید

فامیلی:شینجزو(برادر ناتنی کورالاین به این توجه داشته باشید که کورالاین فکر میکنه خواهر و برادر واقعی همدیگن)

علایق:رنگ آبی؛رفتن به اردو جنگلی همراه با دوستاش

تنفرات:باهاش مثل بچه ها رفتار بشه ؛کورالاین موی دماغش بشه و بهش گیر بده

گروه خونی:B

سن:14

نژاد:انسان





کینیچیوااااااا



دیگه برید رمانو بخونیددددد



 کرولاین: حرف نزنی کسی نمیگه چوب فرو رفته تو حلقت میکا: ولی از اون گذشته خیلی خوشتیپ و خوشگله کرولاین:اونی که اون پسره احمق تو گلوش گیر کرده تویی نه من میکا:بیشین بینیم باووو تا اینکه زنگ کلاس میخوره و همه میرن تو کلاس تادا تو کلاس نشسته بوده و بیرون نرفته کرولاین زیر لبی:حالا باید بهش بگم پاشه تا برم سر جام بشینم اه از این بد شانس تر نمیتونم باشم کرولاین :اهم اهم پاشو میخوام سر جام بشینم تادا هیچی نمیگه و پامیشه و کرولاین سر جاش میشینه تادا:او کرولاین چان میشه بهم بگید برنامه امروز چیه؟ کرولاین:اسم من رو از کجا میدونی منحرف؟؟ تادا: اگه کسی اسم یکی دیگه رو بلد باشه منحرفه پس باید برم تو افق محو بشم کرولاین:حرف بزن حرف بزن اون روی دیگتم نشون بده مؤدب تو که میگی مؤدبی تادا: من کی گفتم مؤدبم؟؟ قبل اینکه دعوا بالا بگیره معلم ادبیات وارد میشه میکا:شانس اوردیم دعوا بالا نگرفت وگرنه آبرومون میرفت و کلی حرف برامون در میاوردن معلم شروع میکنه به صحبت کردن درباره ی ادبیات اصیل ژاپنی


خب اگه مشکلی داشت تو نظرات بهم بگیددد

آریگاتو

سایونارووو




کینیچیوااااا



دیگه حوصله احوال پرسی کردن ندارم

برید این قسمتو بخونید



 میکا: نه قربون دستت کرولاین :حالا برای اولین بار تو عمرت یه اطلاع درست بهم بده و یه کمک بهم بکن میکا:بنال کرولاین: خب این زنگ چی داریم؟؟؟ سونا چشماش گرد میشه و سرش رو از تو کتاب جغرافیش در میاره سونا: یعنی واقعا نمیدونی این زنگ چی داریم؟؟ کرولاین: تو سرت رو بچپون تو کتابت مشنگ سونا هم همین کار رو میکنه کرولاین:حالا بگو ببینم چی در بیارم میکا چان؟؟ میکا :جغرافی  کرولاین:اوه اوکی نمیدونستم امروز داریم وگرنه دیشب نمیخوندمش میکا:تو هم همش با کلاس لج کن خب؟؟ کرولاین:چشم حتما تمام تلاشم رو میکنم میکا میزنه زیر خنده میکا: ای درد بگیری کرولاین:تو دلت سونا به نشانه افسوس خوردن برای رفتار اون دو تا سرش رو تی میده و دوباره سرش رو میچپونه تو کتاب از اونور معلم یهو تشریف فرما میشوند همه کلاس بلند میشن که یهو میبینن یه پسر پشت سر معلم میاد تو کلاس کرولاین :این مشنگ دیگه کیه؟؟ البته با صدای ارومی اینو میگه معلم میشینه رو صندلیش معلم:اقای آنزو ممکنه خودتون رو معرفی کنید؟؟ پسره:او بله حتما روش رو میکنه به طرف کلاس و پسره:من تادا آنزو هستم امیدوارم بتونیم دوست و همکلاسی خوبی برای هم باشیم معلم:از اونجایی که ساا مریضه و چند هفته ای نمیتونه بیاد مدرسه و ما همه صندلیهامون پره شما میتونید پیش کرولاین چان بشینید تا وقتی که حال ساا بهتر بشه و بیاد مدرسه اونوقت یه نیمکت جدا براتون میاریم تادا:ممنونم کرولاین:همینو کم داشتیم




کینیچیوااااا

دایجوبه؟؟؟



خب دیگه احوال پرسی بسه برید سراغ خوندن رمان


 میکا: نه قربون دستت کرولاین :حالا برای اولین بار تو عمرت یه اطلاع درست بهم بده و یه کمک بهم بکن میکا:بنال کرولاین: خب این زنگ چی داریم؟؟؟ سونا چشماش گرد میشه و سرش رو از تو کتاب جغرافیش در میاره سونا: یعنی واقعا نمیدونی این زنگ چی داریم؟؟ کرولاین: تو سرت رو بچپون تو کتابت مشنگ سونا هم همین کار رو میکنه کرولاین:حالا بگو ببینم چی در بیارم میکا چان؟؟ میکا :جغرافی  کرولاین:اوه اوکی نمیدونستم امروز داریم وگرنه دیشب نمیخوندمش میکا:تو هم همش با کلاس لج کن خب؟؟ کرولاین:چشم حتما تمام تلاشم رو میکنم میکا میزنه زیر خنده میکا: ای درد بگیری کرولاین:تو دلت سونا به نشانه افسوس خوردن برای رفتار اون دو تا سرش رو تی میده و دوباره سرش رو میچپونه تو کتاب از اونور معلم یهو تشریف فرما میشوند همه کلاس بلند میشن که یهو میبینن یه پسر پشت سر معلم میاد تو کلاس کرولاین :این مشنگ دیگه کیه؟؟ البته با صدای ارومی اینو میگه معلم میشینه رو صندلیش معلم:اقای آنزو ممکنه خودتون رو معرفی کنید؟؟ پسره:او بله حتما روش رو میکنه به طرف کلاس و پسره:من تادا آنزو هستم امیدوارم بتونیم دوست و همکلاسی خوبی برای هم باشیم معلم:از اونجایی که ساا مریضه و چند هفته ای نمیتونه بیاد مدرسه و ما همه صندلیهامون پره شما میتونید پیش کرولاین چان بشینید تا وقتی که حال ساا بهتر بشه و بیاد مدرسه اونوقت یه نیمکت جدا براتون میاریم تادا:ممنونم کرولاین:همینو کم داشتیم


خب قشنگ بود؟؟؟

قسمتای بعد داستان جالبتر هم میشههههه

منتظر باشیددد



سایوناروووو




کینیچیواااا



دایجوبه؟؟؟

بریم سراغ رمان


 برگشت ببینه کیه که دید میکاست دوست صمیمیش کرولاین: وای واقعا مثل همیشه به موقع رسیدی میکا چان میکا : ما اینیم کرولاین: نمیزاری یه روز باهات عین بچه ادم رفتار کنم هاااا میکا:نه بابا جدی بودی و ما نمیدونستیم؟؟؟ کرولاین: درد بگیری تازه هیچ وقت هم به موقع نمیرسی خواستم یکم بهت امید بدم میکا: اگه قراره تو به من امید بدی بهتره برم محو بشم بچه کرولاین: نه بابا مامانبزرگ میکا یه مشت به نشانه شوخی 

میزنه به بازوی کرولاین میکا:بسه دیگه بیا بریم مدرسه دیگه فرزندم

 کرولاین: خدا امروز رو به خیر کنه و به سمت مدرسه حرکت میکنن و وارد حیاط میشن و میرن داخل سالن کلاسشون طبقه دوم بود میرن بالا و میشینن سر جاشون  بغل دستی کرولاین غایب بود کرولاین: مثل همیشه ساا خانم یا دیر میاد یا غایبه  میکا نیمکت پشتی کرولاین میشینه و بغل دستیش هم سوناست خیلی نازک نارنجیه و کرولاین و میکا زیاد باهاش صحبت نمیکنن کرولاین برمیگرده و   از بی کاری سر صحبت رو با میکا باز میکنه میکا: بیا بعد مدرسه بریم کافه کرولاین: اره بعد  هزاران سال یه پیشنهاد درست دادی میکا : ما اینیم خواهرم کرولاین: تا الان کسی زانوش رو کرده تو حلقت ؟؟؟ میکا: اممم خب نه کرولاین: اگه بخوای میتونی امتحان کنی میکا: چجوری؟؟؟ کرولاین: به لطف زانوی من اگه بخوای میتونم زانوم رو بکنم تو حلقت 



خب خوشتون اومد؟؟؟؟

تو نظرات بهم بگید

سایوناروووو



کینیچیوااااااا

دایجوبه؟؟؟؟

اینم قسمت 1

نظر نداده نرید

خب شروع کنیمممم

 کرولاین از خواب با صدای مامانش بلند میشه کرولاین: مامان بزار بخوابم مامان : پاشو برو مدرسه بالاخره کرولاین با هزار زور و زحمت از تو تخت خواب میاد بیرون و لباسای مدرسش رو میپوشه و میره تو اشپزخونه و رو صندلی میشینه  دیوید: ماه زیبا از پشت ابر تشریف میارن بیرون کورالاین:خفه مامان :بیاین این دو تا نیمرو رو بخورید و برید مدرسه کرولاین: واقعا این زندگیه من دارم؟؟؟؟ مامان: یه جوری میگه انگار هر هفته میره کارگری برا من یه دو صفحه درسم نمیتونی بخونی؟؟؟ دیوید: نه مامان من این فسفور های مغزش رو گذاشته وقتی زیاد شد آکبند بفروشتشون ازش که هزار ماشاالاله استفاده ای نمیبره کرولاین:  خدا نکنه من  یه کلمه حرف بزنم اون موقع هفتصد تا تیکه از بغل دامنتون در میارید و بارم میکنید دیوید: خودت جوابی نمیدی مامان: بسه دیگه بچم رو ول کن کورالاین خوشگل مامان ناراحت میشه  دیوید : ولی الان داشتیم تیکه بارش میکردیم کرولاین: این که جوابی برات ندارم به این معنی نیست که نمیتونم جوابت رو بدم دیوید مچل مامان: به جای این همه جر و بحث کردن بشینید صبحونتون رو بخورید و برید مدرسه که دیر شد کرولاین: مگه دیوید خان میزاره یه صبحونه هم راحت کوفت کنیم؟؟؟ و شروع میکنه به خوردن نیمروش و از سر میز پا میشه و کولش رو میندازه رو شونش کرولاین: ممنون مامان مثل همیشه خوشمزه بود دیوید هم سریع پا میشه و بدو بدو میره سمت در برای اینکه جلوتر از کرولاین بره بیرون کرولاین:خدا رو شکر تو مدرسه من نیست این مچل وگرنه آبروم میرفت و به سمت در میره و میره بیرون و در رو پشت سر خودش میبنده وقتی داشت راه میرفت با خودش فکر میکرد کرولاین: امروزم مثل همیشه یه روز عادیه با آدمای عادی پس نیازی نیست نگران باشم ولی چرا انقدر نگرانم همین طور داشت راه میرفت که یهو پاش گیر کرد به یه سنگ و تا خواست بیفته یکی دستش رو گرفت




خب امیدوارم خوشتون اومده باشه نظر فراموش نشههه


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

naprintsite ژانومه سرویس گلبن پونه مجله صنعت 7 instagram آقای پکیج معدات المقاهى الصاعد باغ سپیدار شیشه رنگی مهتاب وکتور